سخت پنداشتن، صعب بودن. با سختی قرین بودن. مشکل داشتن. کراهه. کراهیه. کره. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی) : یکی منزلست این که هرک اندرو شد برون آمدن سخت دشوار دارد. ناصرخسرو. مکروه، دشوارداشته. (دهار)
سخت پنداشتن، صعب بودن. با سختی قرین بودن. مشکل داشتن. کراهه. کراهیه. کره. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی) : یکی منزلست این که هرک اندرو شد برون آمدن سخت دشوار دارد. ناصرخسرو. مکروه، دشوارداشته. (دهار)
چیزی را بسماجت مطالبه کردن و خواستن، مثال: فلان اصرار دارد نجاری بیاموزد. (از فرهنگ نظام). ثبات داشتن و سماجت داشتن. مصر بودن. (ناظم الاطباء). پافشاری داشتن
چیزی را بسماجت مطالبه کردن و خواستن، مثال: فلان اصرار دارد نجاری بیاموزد. (از فرهنگ نظام). ثبات داشتن و سماجت داشتن. مصر بودن. (ناظم الاطباء). پافشاری داشتن